کد مطلب:152190 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

قطع شدن شست آن کسی که انار را خورده بود و انکار می کرد
جناب آقای حاج ابوالحسن شكری این قضیه را نقل كرده اند:

قریب شصت سال قبل، در چشمه علی - كه یكی از روستاهای قم است - باغی را اجاره كرده بودیم و كارگزاری به نام حبیب نیز داشتیم. به كارگری به نام حبیب نیز داشتیم. به كارگرها سفارش كرده بودیم، به چند درختی كه معمولا صاحب باغ استثنا می كند و در اجازه قرار نمی دهد (تا خودش از آن استفاده كند) دست نزنند و تأكید كرده بودیم كه از بقیه درختهای انجیر و انار استفاده كنند، اما به این چند درخت، كه صاحب باغ آن را منها كرده است، نزدیك نشوند، زیرا استفاد از آنها حرام است.

خلاصه یك روز كه مادرم برای سركشی درختها رفته بود، مشاهده كرده بود كه


چند عدد انار پای آن درخت های موجر ریخته شده است. یكی از آنها را برمی دارد و می بیند پوك است؛ كارگرها از آبش استفاده كرده و آن را در آنجا انداخته اند!

پدرم پس از آگاهی از قضیه، به كارگرها می گوید: مگر من نگفتم به این درخت ها نزدیك نشوید و از انار آن نچیند؟! كارگری كه اسمش حبیب بود، گفت: اگر شما نظرتان به من است، ابوالفضل علیه السلام شستم را بزند، اگر من انار چیده باشم!

فردا صبح، یك دفعه ناله حبیب بلند شد كه می گفت: «وای شستم!» آری، دستش نظرك شده بود (نظرك نوعی زخم است) و آن زخم باعث گشت كه انگشت شستش بیفتد و دیگر نتواند كارگری كند. لذا مزدش را دادیم و رفت. این بود كرامتی از حضرت قمر بنی هاشم، ابوالفضل العباس علیه السلام. [1] .


[1] چهره درخشان ج 1، ص 576.